کارگاه آموزشی شماره ۵۲ – بررسی شبهات مهدویت – جلسه چهارم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اَلحَمدُلِله رَبِّ العالَمین وَ صَلّی الله عَلی سَیِّدِنا مُحَمّد وُ آلِهِ الطّاهِرین. اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد. لاسیَّما عَلی مَولانا بَقیَّهِ اللهِ فِی الاَرَضین وَ اللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
شبهه اول: آیا احادیث مهدویت ضعیف و یا به گونه ای است که نمی توان به آن اعتماد کرد؟
این شبهه را امروزه می توانیم در میان سخنان مستشرقین، یعنی غربی هایی که به مسائل اسلامی می پردازند، فراوان ببینیم. اصولاً موج بسیار گسترده ای از مهدویت ستیزی در میان اندیشمندان غربی وجود دارد و این موج مدام تشدید هم می شود. به بهانه های مختلف، با ایرادگیری ها و اشکالات بی پایه؛ سعی بر این دارند که عقیده مهدویت شیعی و اسلامی را چه در حوزه تشیع و چه در حوزه تسنّن تضعیف و ریشه کن کنند. چرا که این عقیده برای آنها خطرهای جدّی داشته است. امید فزاینده ای که مسلمان ها نسبت به آینده دارند و این که خود را بی صاحب و بی یاور نمی بینند و از او الگوگیری می کنند، برای ایجاد قیام های مختلف اجتماعی، به شدت به ضرر افکار و اندیشه های استعماری غربی است. لذا می بینیم که در آثار مختلف آنان، مستشرقین غربی به تخریب عقیده مهدویت پرداخته اند.
به عنوان مثال؛ شخصیتی انگلیسی، اسلام شناس معاصر، به نام مونتگمری وات William Montgomery Watt؛ وی در دانشنامه آمریکا که Encyclopedia Americana نام دارد، در جلد هجدهم، صفحه ۱۱۷ راجع به واژه مهدی توضیحاتی می دهد و بعد می گوید که این کلمه دست کم تا یک قرن پس از رحلت محمد صلی الله علیه و آله در معنای غیر مرتبط با آخرالزمان به کار می رفت. می گوید اصلاً مهدی در مورد امام آخرالزمان به کار نمی رفته است. کاربرد این واژه در رابطه با آخرالزمان، احتمال می رود که نخست در میان شیعیان بروز و گسترش یافته باشد. یعنی مسلمانانی که باور داشتند و چشم به راه بودند که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بایستی روزگاری برای پایان بخشیدن به ستم و بیداد بازگردد و زمین را از برابری و داد آکنده سازد. بعد می گوید که این منجی آرمانی را شیعیان، مهدی نامیده اند. از همان زمان اعتقاد به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به وسیله اهل سنّت نیز پذیرفته شده بود (از شیعه به سنی رفت) و این باور در مجموعه های حدیث، یعنی گفتار و سنن محمد صلی الله علیه و آله؛ البته نه در کتاب های صحیح مثل صحیح بخاری و مسلم، آشکار گردید. در واقع می خواهد بگوید این مطلب در کتاب های ضعیف و بی پایه بیان شده و سپس اساس این احادیث گسترش پیدا کرد.
شخص دیگری به نام ایگناز گُلدزیهر Ignaz Isaak Yehuda Goldziher که شخصیت معروفی است و دانشنامه معروف ایران را او ابتدا در زمان پهلوی معدوم شروع کرد، در کتاب خود به نام العقیده و الشریعه فی الاسلام که به عربی هم ترجمه شده، می گوید: اهل سنت خود مصلحی در پایان زمان جهان را باور دارند که خدا وی را برخواهد انگیخت. آنان نیز او را مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می نامند و به پیامبر صلی الله علیه و آله احادیثی نسبت داده شده که در آنها به دقت نشانه های شخصیِ نجات دهنده جهان آمده است. می گوید احادیث را به پیغمبر صلی الله علیه و آله نسبت داده اند. بعد ادامه می دهد: اگرچه آن روایات، برای نفوذ پنهانی به درون کتاب های حاوی احادیث صحیح نتوانست رخنه ای باز کند (نتوانست در این کتاب های صحیح نفوذ کند)، چرا که صاحبان آن کتاب ها در ثبت خبر سختگیر بودند ولی نوشته های دیگری که در درستی نگارش روایات دقت کمتری داشتند، این احادیث را نگاشته اند.
شخص دیگری به نام فان فِلوتِن Gerole Ven Vloten که اسلام شناسی آلمانی است، کتابی دارد به نام تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه. او در کتاب خود بخشی باز می کند به نام اسرائیلیات و احادیث مربوط به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این باب جا می دهد و همه را از باب اسرائیلیات می داند. من عبارت را می خوانم، چراکه با آدرسی که او از این بحث خود می دهد، کاری دارم. او می گوید: «باید به هنگام مطالعه تاریخ اسلام خصوصاً و تاریخ شرق عموماً، بدانیم که روح شرقی تا چه اندازه و تا چه حد علاقمند به پیشگویی و برداشتن پرده از روی پنهانی های آینده بوده است. (با این قسمت کار دارم.) می گوید: ابن خلدون در مقدمه خود، دو فصل را به این موضوع اختصاص داده است. و بعد می گوید: ابن خلدون یگانه مورخ شرقی است که اهمیت این نوع غیب گویی را در تاریخ مشرق دانسته است؛ همانطور که نخستین نویسنده در این موضوع بود و شهرت به بطلان آن داد.» یعنی مهر باطل بودن مهدویت را به ابن خلدون نسبت می دهد.
وقتی به اثر معروف ابن خلدون مراجعه می کنیم، می دانید ابن خلدون اصالتاً مغربی است. قاضی القضات مغرب بوده و کتاب معروف او تاریخ ابن خلدون از منابع امروز دانشگاه های سراسر جهان است. او در کتاب خود، در مقدمه تاریخ خود که بسیار معروف است و مورد توجه افراد مختلف قرار گرفته و می گیرد، راجع به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هم صحبت کرده و تا جایی که توانسته، عقیده به مهدویت را انکار، تضعیف کرده و از ریشه و بن کنده است.
می بینیم که شخصی مثل فان فلوتن هم وقتی می خواهد آدرس بحث خود را بدهد، از ابن خلدون آدرس می دهد. جالب این است که در آثار دیگر مستشرقین غربی هم که انکار مهدویت دیده می شود، همه از کتاب ابن خلدون رونویسی می کنند و تنها به آن بال و پرهایی اضافه می کنند. ابن خلدون در تاریخ خود، در مقدمه صفحه ۳۴۴ در فصل ۵۲ بحث از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را پیش می کشد و می گوید که در این مقام، یعنی در مورد ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قائلین به مهدویت به احادیثی استناد می کنند که پیشگامان حدیث آنها را نقل نموده اند؛ در حالی که منکران مهدویت درباره آن اخبار زبان به نقد گشوده اند.
این مورد را به عنوان مقدمه شروع می کند و بعد احادیث مهدویت را می آورد و به ۲۸ حدیث اشاره می کند و شروع می کند تک تک احادیث را رد می کند و در نهایت نتیجه گیری می کند و می گوید: این موارد، تمامی روایاتی بود که پیشتازان حدیث درباره مهدی و ظهورش در پایان عمر جهان نقل و ثبت کرده اند و همان گونه که دیدید، جز مقداری اندک، بلکه اندک تر، هیچیک از صحت برخوردار نبود.
جالب است که در بین مسلمانان هم کسانی همین سخنان را دقیقاً تکرار کرده اند. شخصی مثل رشید رضا که از نواندیشان مشهور مصری در سده گذشته بوده، منکر مهدویت شده و دقیقاً حرف های ابن خلدون را تکرار کرده و استناد او به ابن خلدون است. ببینید ایشان صاحب تفسیر المنار است که تفسیر پر طمطراقی است و حتی گاه می بینیم که متأسفانه برخی از شیعیان هم توجه ویژه به آن می کنند. در جلد ۹ المنار، صفحه ۴۹۹ همین را آورده؛ یعنی انکار مهدویت با استناد به سخنان ابن خلدون.
پاسخ به این شبهه:
1- وقتی به سخنان منکران مهدویت از مستشرقین و غیر مستشرقین، از ابن خلدون که از قُدما است تا معاصرینی مثل رشید رضا را کنار هم می چینیم، می بینیم که همه یک حرف منسجم ندارند و دچار آشفتگی و پریشانی عجیبی شده اند. در واقع به دلیل این که خواسته اند کورکورانه و از روی تعصب این احادیث را انکار کنند، ادعاهایی ضد و نقیض مطرح کرده اند و این ادعاهای اعتبار علمی سخنان آنها را از بین برده است.
به عنوان مثال عده ای می گویند: این روایت مهدویت جعلی است. چه کسی جعل کرده است؟ می گویند اعراب جعل کرده اند. یک عده می گویند جعلی است. چه کسی جعل کرده؟ ایرانیان جعل کردند. یک عده می گویند یهودیانی که بین مسلمان ها بودند، جعل کردند. یک عده می گویند مغربی ها، یعنی از اروپا، از روم جعل کرده اند. یک عده می گویند مسیحیانی که در جامعه اسلامی بودند، اسرائیلات را داخل دین اسلام کردند.
چرا حرف واحدی ندارند؟ چون انکاری که می کنند، ادعای بی پایه و اساسی است. لذا نتوانسته اند یک حرف منسجم و منظم ارائه کنند. این اولین نقطه ضعف آنها است که اعتبار علمی ادعای آنها را از بین می برد.
2- نکته دیگر این است که تعدادی زیادی از این ها، چه مستشرقین چه خود مسلمان های منکر مهدویت، به حدیث «لا المَهدیّ إلَّا عِیسَى بن مَریَم» استناد می کنند و می گویند از آن جا که روایتی داریم که می گوید مهدی جز عیسی بن مریم علیه السلام نیست. معلوم می شود که مهدی همان عیسی علیه السلام است و مهدی دیگری غیر از او نیست. بنابراین تمام احادیث مهدویت دروغ است. نکته این حدیث را در سؤال بعد بطور مفصل خواهیم پرداخت ولی مطلبی را که آقایان فراموش کرده اند، این است که برای انکار احادیث مهدویت، خود متمسک به حدیثی از احادیث مهدویت شده اند!
دقت می کنید؟ می خواهند بگویند مهدی نیست. می گویند ما در باب مهدویت حدیثی داریم که می گوید: «لا المَهدیّ إلَّا عِیسَى بن مَریَم». عجیب است! چطور احادیث مهدویت، همه اسرائیلیات است ولی این حدیث از قاعده شما مستثنی است؟ چطور است که به هیچ یک از احادیث مهدویت نمی شود استناد و استدلال کرد و قابل تکیه و اعتماد نیستند، ولی این حدیث آنقدر قدرتمند و قابل اعتماد است که می تواند به جنگ و تعارض با دیگر احادیث مهدویت برود؟!
3- کسی مثل ابن خلدون و حتی مستشرقین در واقع به احادیث شیعه مراجعه نکرده اند. وقتی آثار را نگاه می کنیم، می بینیم تمام استنادات شان به احادیث اهل سنت است. الان نمی خواهیم راجع به احادیث اهل سنت قضاوت کنیم. اهل سنت در باب مهدویت احادیث فراوانی دارند که در خلال صحبت ها اشاره خواهم کرد ولی آن نمای شفاف و آن تصویر منظم و منسجمی که از هرگونه تعارض و تناقض مبراست، در مکتب اهل بیت علیهم السلام ترسیم شده است. هیچ تصویری به این شفافیت و وضوح با این انسجام و نظم فکری در جای دیگری نیست. اهل بیت علیهم السلام مهدویت را به صورتی بسیار شفاف، روشن، بدون هیچ تعارض و تناقضی در قالب کلمات خودشان برای ما توصیف کرده اند. ولی اهل سنت این طور نیست، که البته اشاره خواهم کرد. آنها دچار برخی تعارضات شده اند. لذا کسانی مثل ابن خلدون و بعد از آن مستشرقین از این اندک آشفتگی که در میان روایات اهل سنت است، سوء استفاده کردند، در حالی که صحیح این بود که آن قرائت صحیح اسلامی که شیعه باشد را انتخاب کنند و طبیعتاً قرائت صحیح مهدویت که همان قرائتی است که شیعه ارائه می کند را ملاک قضاوت خودشان قرار بدهند.
4- آقای ابن خلدون همه روایات ها را جمع کرده اند و بعد جز اندکی همه را انکار کرده و جالب است که وقتی روایات شیعه را می آورد، به اندک روایت شیعه هم که استناد می کند، به جرم این که راوی آنها شیعه است، باز از اعتبار ساقط می کند. در مباحث علمی این خودش یک قضاوت غیر علمی و یک برخورد غیر منصفانه است. اگر آقای ابن خلدون می خواست صحیح و منطقی عمل کند، باید احادیث شیعه را هم می دید چنان که احادیث سنی را دیده بوده. اولاً وی تعداد کمی از احادیث را انتخاب کرده و از همه مهم تر این که همان تعداد کم را هم به جرم شیعه بودن قابل اعتماد ندانسته است. این هم برخورد دیگر ابن خلدون است که هرگز علمی نیست!
5- پاسخ دیگر به ادعای ابن خلدون این است که عقیده مهدویت به اعتراف خود ابن خلدون مشهور است. می گوید:
«اِعْلَمْ اَنَّ الْمَشْهُورَ بَیْنَ الْکافَّهِ مِنْ اَهْلِ الْأِسْلامِ عَلَی مَمَرِّالْأَعْصارِ، اَنَّهُ لابُدَّ فی آخِرِ الزَّمان مِنْ ظُهُورِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ الْبَیْتِ، یُؤَیِّدُ الدِّینَ وَ یُظْهِرُ الْعَدْلَ وَ یَتْبَعُهُ الْمُسْلِمُونَ وَ یَسْتَولی عَلی مَمالِکِ الْأِسْلامِیَّهِ وَ یُسَمّی بِمَهْدِی.»
در آخر آن می آید و عدل را مستحکم می کند الیُسَمّی بِمَهْدِی و یَقتُلُ الدَّجّال الی آخر. ادعای ابن خلدون این شد که عقیده به ظهور مهدی و این که او از اهل بیت علیهم السلام است و عدل را گسترده می کند و دجال را از بین می برد و عیسی علیه السلام پشت سر او نماز می خواند. همه این ها مشهور است به کافّه اهل اسلام «الْمَشْهُورَ بَیْنَ الْکافَّهِ مِنْ اَهْلِ الْأِسْلامِ». این را در همان مقدمه، در صفحه ۳۴۴ گفته است. سؤال ما از آقای ابن خلدون و همه کسانی که از روی او کپی برداری کرده اند، این است: اگر عقیده مهدویت در بین همه مسلمان ها با همه گرایش هایشان در همه مذاهب مشهور است، آقای ابن خلدون چگونه می تواند این بیست و هشت حدیثی که شما آوردید و همه را جز اندکی تضعیف و انکار کردید، چنین عقیده مستحکم و مشهور و گسترده و فراگیری را بین مسلمان ها ایجاد کند؟
مگر می شود با تعداد اندکی اسرائیلات، عقیده ای را، آن هم بین همه فرق مسلمان ها، آن هم نه در یک زمان، در همه اعصار و زمان ها در همه بلاد اسلامی گسترش داد؟ یا تضعیفی که شما کردید، غلط است؟! در واقع شما در تضعیف روایات در کار این بیست و هشت روایت بی انصافی کردید یا این که نخواستید به روایات دیگر سر بزنید و برخورد گزینشی کردید. از این که این عقیده به اعتراف خود شما شهرت پیدا کرده است، معلوم می شود که روایات فراوانی در دست قاطبه مسلمان ها بوده است و این روایات صحیح بوده؛ نه آن طور که شما ادعا کردید، ضعیف بوده است. در واقع شما دو غلط کردید:
الف) این که احادیث مهدویت را گزینش کردید و همه احادیث را نیاورده اید.
ب) این احادیث را غلط پنداشتید و ضعیف شمردید در حالی که این احادیث باید حتما فراوان و گسترده باشد تا بتواند چنین عقیده ای را به طور فراگیر مستحکم کند.
6- ما در بحث مهدویت می بینیم که احادیث مهدویت متواتر است. حدیث متواتر یعنی چه؟ حدیث متواتر حدیثی است که از شدت نقل و کثرت روایت به حدی می رسد که احتمال کذب از بین می رود.
به عنوان مثال فرض کنید که یک اتفاقی می افتد، مثلا در تهران ساختمانی آتش می گیرد. اگر یک نفر بیاید به شما بگوید، احتمال کذب می دهید. اگر دو نفر بگوید احتمال کمتر می شود اما باز هم احتمال کذب هست. اگر ده نفر گفتند، این ده نفر و باز این ده نفر به صد نفر رسیدند، دیگر امکان ندارد که این ها با هم تبانی کرده باشند و خصوصاً اگر افراد مختلف باشند و با هم، همدست نباشند.
خب در بحث حدیث هم همین طور است. اگر حدیثی تعداد راویانش فراوان شد و متعدد افرادی آمدند، مطلبی را گزارش کردند، دیگر احتمال کذب از بین می رود. در بحث مهدویت احادیث مهدویت متواتر است. چرا؟ نه فقط در شیعه بزرگانی مثل شیخ صدوق «کمال الدین» یا شیخ طوسی «الغیبه» یا مرحوم نعمانی «الغیبه» نوشته اند… بلکه در بین سنیان هم شخصی مثل مقدسی کتاب مستقلی می نویسد به نام«عقد الدرر فی الاخبار المنتظر». همه احادیثی که به دستش رسیده بوده، در مورد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف همه را جمع می کند و یک کتاب می شود. جلال الدین سیوطی کتابی می نویسد به نام «العرف الوردی فی اخبار المهدی»
این ها از کتاب هایی است که امروزه چاپ شده است. انتشارات جمکران هم چاپ کرده و در بازار موجود است و اگر کسی خواست می تواند تهیه کند. متقی هندی سنی دیگر «البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان»، را نوشته است. جالب است حتی شوکانی که گرایش سلفی دارد، کتابی نوشته به نام «التوضیح فی التواتر ما جاء فی المهدی و الدجال و المسیح» اصلاً اسم کتاب را گذاشته «التوضیح فی التواتر ما جاء» و همه احادیث را متواتر دانسته است.
غیر از این که علمای بزرگ اهل سنت، گذشته از شیعه، روایات مهدویت را متواتر قلمداد کردند، اصلاً تصریح کردند که این روایات همه متواتر است. ببینید به تصریح بزرگان اهل سنت، من به عنوان نمونه فقط دو سه مورد عرض می کنم.
شخصی مثل آبری سجستانی در کتاب مناقب الشافعی می گوید:
«قد تواترت الاخبار و استفاضت بکثره رواتها عن المصطفى فى امر المهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف و انه من اهل بیتی»
اخبار مهدی و این که او از اهل بیت علیهم السلام است و خواهد آمد، از سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله متواتر و مستفیض است. شخص دیگری مثل سیوطی در کتاب خودش «الفوائد المتکاثره فی الاحادیث المتواتره» احادیث مهدویت را آورده و می گوید این احادیث متواتر است. شخص دیگری به نام برزنجی مدنی در «الاشاعه لاشراط الساعه» می گوید احادیث مهدویت متواتر است. شخص دیگری به نام سفارینی تصریح می کند احادیث مهدویت متواتر است.
سؤال ما از آقای ابن خلدون و مقلدین او این است که اگر شما این رویات را ندیده اید، پس چگونه به خودتان اجازه اظهار نظر می دهید درباره موضوعی چنین مهمی به اثبات و نفی بپردازید؟
جالب این است که آقای ابن خلدون خودش ادعا می کند که من آمده ام و تا جایی که توانستم احادیث را جمع کرده ام. اگر این باشد که واویلاست! این بیانگر عمق علمی شما در حدیث است. چگونه ادعا می کنید که احادیث را جمع کرده اید و فقط به این تعداد اندک رسیده اید. کاش لااقل همه را می آوردید و بعد آن وقت شروع به تضعیف احادیث می کردید. این که ادعا می کنید، همه احادیث را جمع کردید و این تعداد شده، معلوم است که شما بسیار در بحث علمی بی مایه و تهی دست هستید.
اسف بارتر این که مستشرقینی مثل گلدزیهر و فان فلوتن هم از چنین بی سواد بی مایه ای رونویسی می کنند. یا این که نه شما واقعا احادیث را دیده اید ولی برخورد گزینشی کردید. شما هزاران روایاتی که علمای شیعه در کتاب های خودشان و علمای سنی در کتاب های متعدد مهدویت نوشته اند را دیدید ولی نخواستید اعتراف کنید و با برخورد گزینشی به تضعیف آن ها پرداخته اید. خوب این طبیعتاً ادعای شما را بی اعتبار می کند. (که البته با شواهد می توان گفت نظریه دوم صحیح می باشد. یعنی اشراف کامل به تمام احادیث داشتند و گزینشی عمل کردند.)
7- شما احادیث مهدویت را تضعیف کردید ولی حواستان نبوده با تضعیف احادیث مهدویت، در واقع صحیحین خودتان، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم را از اعتبار و صحت انداختید. چرا؟ چون راویانی که شما آن ها را تضعیف کردید و خواستید از این رهگذر احادیث مهدویت را انکار کنید، راویان صحیح بخاری و مسلم هستند. مثلا شما سفیان بن سعید ثوری کوفی را تضعیف کردید. در حالی که بخاری، مسلم، ابی داوود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه، یعنی تمام صحاح سته شما از او حدیث نقل کرده اند. شما عبدالرزاق صنعانی را انکار و تضعیف کردید و از این رهگذر خواستید احادیث مهدویت را انکار کنید. در حالی که باز هم تمام صاحبان صحاح سته از او حدیث نقل کرده اند و اصلاً این آقای صنعانی استاد مسلم و بخاری بوده است.
شما عاصم ابن ابی نجود، ابو اسحاق سبیعی، عکرمه ابن بصری، محمد ابن اسحاق را تضعیف کرده اید، در حالی که صاحبان صحاح سته همگی از آن ها حدیث نقل کرده اند و افراد زیاد دیگری که همه از راویان صاحبان صحاح سته یا بعضی از این صحاح هستند و شما نادانسته و غافلانه پا گذاشتید بر اعتبار احادیث صحاح سته.
ابن خلدون همان کسی است که صحیح مسلم و صحیح بخاری را از امهات کتب حدیث برشمردید. ابن خلدون در صفحه ۴۸۸ خودش از مقدمه تاریخ، باب 6 می گوید امهات کتب حدیث صحیح مسلم و صحیح بخاری است و دیگر کتب صحاح را هم معتبر می شمارد. جالب بود که وقتی از گلدزیهر خواندیم، او هم صحیح بخاری و مسلم را ستود و گفت این دو صحیح بوده اند. لذا این احادیث را نقل نکردند، در حالی که اصلا دقت نکرده اند به این که تضعیف احادیث مهدویت، یعنی تضعیف صحاح سته اهل سنت.
8- شما خودتان آقای ابن خلدون اعتراف کردید که حدیث صحیحی در مهدویت پیدا کرده اید ولی کم است. عبارت ایشان این است که وقتی احادیث را می آورد و تضعیف می کند «فهذه جمله الأحادیث التی خرجها الأئمه فی شأن المهدی» این احادیثی است که امامان حدیث آن را نقل کرده اند در مورد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و بعد می گوید: «و هی کما رایت» همان طور که شما خواننده کتاب من دیدید «لم یخلص منها من النقد الا القلیل و الاقل منه» هیچ یک از این احادیث مهدویت از نقد نجات پیدا نمی کند، مگر تعداد اندک شماری. بلکه کمتر از انگشت شمار.
بسیار خب، ما فرض می کنیم احادیث مهدویت متواتر نیست. فرض می کنیم کسانی که شما تضعیف می کنید، راویان صحاح سته نیستند. فرض می کنیم که تضعیف شما به خاطر اینکه راویان بعضی احادیث شیعه بوده اند، کاری منصفانه است. فرض می کنیم عقیده مهدویت مشهور نیست. گرچه شما خودتان این را اعتراف کردید. فرض می کنیم همه این ها را شما اعتراف نکردید و انجام ندادید. همین که شما معتقدید حدیث مهدویت و لو قلیل یا اقل صحیح است، برای شما باید حجت باشد. طبق نظر تمام دانشمندان علم الحدیث سنی حدیث صحیح و لو واحد باشد، حجت است. بماند که شما به چهار حدیث در موضوع مهدویت درکتب خودتان اعتبار و صحت داده اید، چگونه با این که چهار حدیث را صحیح شمرده اید، باز هم عقیده مهدویت را انکار کردید؟ بیش از این وقت را نمی گیرم. فقط با نقل یک عبارت از ابن قیم جوزیه و یک خاطره ای که بزرگان سنی از شافعی نوشتند، این بحث را تمام می کنم.
ابن قیم الجوزیه می گوید:
اگر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حدیث نقل شود و به حد صحت برسد و حدیث دیگری آن را نسخ نکرده باشد، بر همه امت اسلامی واجب است که بر آن پایبند باشند. این را در قواعد التحدیث، صفحه 90 می توانید ببینید. دیگران هم مثل اسقلانی و ابن اندلسی و دیگران هم، همین اعتقاد را دارند. تمام سنیان حدیث واحد صحیح را معتبر می دانستند. آقای ابن خلدون اگر حدیث مهدویت ولو قلیل صحیح است، چرا به همان قلیل منتظم نشده اید؟ آیا شما مبنای دیگری در بحث پذیرش حدیث دارید؟
جالب است واقعه و داستانی را از شافعی نقل می کنند. می گویند پیش شافعی بودیم. حدیث را برای ما خواند و گفت: این حدیث صحیح است. ما از او پرسیدیم که این حدیث صحیح را شما قبول دارید یا نه؟ شافعی ناراحت و عصبانی شد. گفت مگر من مسلمان نیستم؟! مگر می تواند مسلمانی حدیثی را صحیح بداند و آن را قبول نکند؟!
با توجه به این مبنای فکری اهل سنت چگونه می توان با پذیرش تعداد کمی حدیث، عقیده مهدویت را انکار کرد؟!
این ها همه نشانه از تعصب بی جایی دارد که خود گوینده این سخنان را رسوا می کند و الا بر عظمت و کبریاییت عقیده مهدویت با این سخنان گردی نمی نشیند. ان شاءالله در کلیپ بعد پاسخ سؤال بعد را مطرح خواهم کرد.
شبهه دوم: آیا مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف همان عیسی است یا خیر؟
شما اگر باز به آثار مستشرقینی که به جنگ عقیده مهدویت شتافته اند، مراجعه کنید، می بینید که خواسته اند با استناد به حدیثی که در برخی از منابع اهل سنت نقل شده، مهدی را همان عیسی علیه السلام قلمداد کنند و از این رهگذر، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است را منکر شوند. به عنوان مثال ویلفرد مادلونگ Wilferd Ferdinand Madelung که شیعه شناس معروفی است، در کتاب دانشنامه اسلام خودش (encyclopaedia of islam) در جلد 5، صفحه ١٢٣٠ وقتی در رابطه با مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت می کند و می گوید: در عین رواج سریع احادیث راجع به ظهور مهدی، مخالفان اعتقاد به ایشان در میان دانشوران حدیث به کلی از میان نرفتند، می گوید: از همان ابتدا مهدویت مخالف داشته است.
بعد از این مخالفین اشخاصی مثل حسن بصری و اَنَس را اسم می برد و می گوید این ها با ترویج حدیث «لا مهدی الا عیسی ابن مریم» خواستند عقیده صحیح مهدویت را ترویج کنند. در مقاله بلندی که در این بحث دارد، می گوید که خلاصه از صحابه یا تابعین کسانی مثل حسن بصری و انس و این ها حدیث نقل می کردند و با نقل این حدیث آمدند و عقیده مهدویت باطل را انکار کردند و عقیده صحیح مهدی را اثبات کردند. البته این ادعای مادلونگ است.
شخص دیگری به نام پطروشفسکی Ilya Pavlovich Petrushevsky که او هم اهل اوکراین و مارکسیست می باشد، باز در مورد مهدویت اظهار نظر کرده و گفته که در آغاز مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و عیسی مسیح علیه السلام را مسلمان ها یکی می دانستند ولی بعد ها او را به عنوان شخصیت جداگانه ای در نظر مردم مجسم کردند.
شخص دیگری از سنیان معاصر خودمان که قاضی القضات کویت بود و بیست سال پیش از دنیا رفت، به نام عبدالله بن زید آل محمود کتابی نوشت به نام «لا مهدیّ یُنتَظر بعدَ الرَّسول خَیرِ البشر» یعنی مهدی که بخواهد مورد انتظار ما باشد، وجود ندارد. او برای رد این عقیده، استناد می کند به روایت «لا مهدی الا عیسی ابن مریم» که می بینیم ابن خلدون این حدیث را نقل کرده و به آن استناد می کند.
از این جا معلوم می شود که شخصی مثل ابن خلدون باید در این زمینه توضیحاتی داده باشد که همین طور هم هست. وقتی به مقدمه تاریخ ابن خلدون مراجعه می کنیم، می بینیم ایشان به همین حدیث استناد کرده است. مستشرقین امروز ما مثل مادلونگ، پطروشفسکی یا همین آقای بن زید ال محمود هم، همه از روی همان ابن خلدون که در بحث قبل عرض کردم، ادعاهای گزاف و بی اساس داشتند و از روی او کپی برداری کردند.
ابن خلدون روایتی را از پیغمبر صلی الله علیه و آله به خیال خودش با سند نقل می کند که ایشان فرمودند: لا مهدی الا عیسی ابن مریم و این را در فصل ۵٢ از همان صفحه ٣۵۶ مقدمه تاریخ خودش می آورد.
1- راوی این حدیث شخصی هست به نام محمد ابن خالد که به تصریح بزرگان اهل سنت این شخص دروغگو است. منکر الحدیث است و یک عده ای اصلا او را سهل انگار در حدیث شمردند و این خودش به کلی اعتبار این روایت را از بین می برد.
2- حدیث منقطع است و سندش دچار قطع شده. راوی بین حسن بصری که باید نقل کند و عوان ابن صالح وجود ندارد. درحالی که ما می دانیم عوان ابن صالح از حسن بصری این روایت را نقل نکرده، چون این ها در دو طبقه پشت سر هم نیستند. پس یک بررسی سندی داریم.
3- این حدیث را باید بر طبق قوانین حدیث در ترازوی سنجش قرار دهیم. تمام احادیث مهدویت را بیاورید وَسط، این حدیث را هم بیاورید تا ما بسنجیم. چرا باید یک حدیث را شما طبق میل خودتان بردارید و انتخاب کنید و این را بر سر دیگر احادیث مهدویت بکوبید؟ چرا دیگر احادیث را بر سر این نکوبیم؟ اصلا وقتی تعارض می شود، هر دو را کنار نگذاریم؟ راه های مختلفی وجود دارد. در بحث حل تعارض حدیث، مبنایی که هم شیعه و هم سنی از محدثین پذیرفته اند، این است که دو حدیث را ابتدا باید بررسی سندی کرد. حدیثی آمده است، مطلبی را اثبات می کند که حدیث دیگری در مقابلش آن را نفی می کند. ببینیم از لحاظ سند کدام معتبر است؟ آیا می توانیم به حدیثی که دچار انقطاع سندی هست، حدیثی که راوی دروغگو یا منکر الحدیث دارد، استناد کنیم؟ در مقابل آن ما چه داریم؟ آیا در مقابلش احادیث متواتر نداریم؟ در بحث گذشته عرض کردم احادیث مهدویت متواتر است. صدها بلکه هزاران حدیث شیعه و سنی جداگانه در کتاب های مستقلی در این موضوع نگاشته اند. ما چگونه می توانیم یک حدیث را بیاوریم و در مقابل هزاران حدیث قرار دهیم؟
جالب است شخصی مثل آقای حاکم نیشابوری همین حدیث «لا مهدی الا عیسی ابن مریم» را می آورد، بعد می گوید فکر نکنید من این حدیث را آورده ام بخاطر این که این حدیث را قبول دارم، نه. می خواستم بگویم این حدیث در مقابل هزاران حدیثی که در بحث مهدویت وجود دارد، اصلا یارای مقاومت ندارد.
عبارتش این است: «من در عین این که آگاهی داشتم از عیب این حدیث، ولی آن را یادآور شدم. نه به این خاطر که بخواهم به عنوان مستدرکی بر صحیح بخاری و صحیح مسلم آورده باشم، -چون مستدرک علی الصحیحین نوشته است و این حدیث را آورده است- من به دنبال احادیث صحیح میگردم؛ چنان که بخاری و مسلم میگشتند. بلکه آن را از روی شگفتی و تعجب آوردهام.» من تعجب کردم که چه حدیث بی پایه ای را نسبت میدهند به پیغمبر صلی الله علیه و آله این را آوردم تا نشان بدهم که در مقابل احادیث بی شماری که بزرگان حدیثی مثل شعبه، زائده و سفیان ثوری و دیگران و دیگران از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کردهاند: روزگار به اتمام نمیرسد مگر این که «یخرج مِنْ أَهْلِ بَیْتِیَ، اِسْمُهُ اِسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی، یَمْلَأُ اَللَّهُ بِهِ اَلْأَرْضَ قِسْطاً و عدلاً» یارای مقاومت ندارد. این را آوردم که نشان بدهم این حدیث کجا و این احادیث محکم کجا.
پس اگر هم بخواهیم این حدیث را بپذیریم، این در مقابل صدها و هزاران حدیث دیگر اصلاً ارزش استناد ندارد و جز تعصب و لجاجت نمیتواند ما را به سوی این حدیث و استدلال به آن بکشاند.
4- خود بزرگان اهل سنت این برخورد ابن خلدون را مذمت کرده اند و گفته اند تو چرا برخورد گزینشی کرده ای با روایات؟ این نشان از بی اطلاعی تو در علم الحدیث دارد. من دیگر سروران خودم را معطل نمیکنم، فقط در یک جمله این عبارت را از یکی از این آقایان بخوانم که شارح مسند احمد و از معاصرین اهل سنت هست به نام ابوالاشبال بن محمد شاکر. میگوید: ابن خلدون هدفی را دنبال کرده است که دانش آن را نداشته است و خودش را نسنجیده به کار دشواری افکنده است که مرد آن میدان نبوده است. بعد میگوید که ابن خلدون کلام محدثان را در تقدیم جرح بر تعدیل، درست نفهمیده است. جرح و تعدیل اصطلاح تخصصی علم الحدیث است که بعضی احادیث را جرح می کنند. یعنی رد میکنند. بعضی احادیث را تقویت می کنند و می پذیرند، تعدیل میکنند. میگوید اصلاً او قوانین جرح و تعدیل را نفهمیده است، لذا نتوانسته است از پس احادیث متعارض بربیاید و حدیثی که قوی بوده را رد کرده و حدیثی که ضعیف بوده است را مورد استدلال قرار داده است.
افراد دیگری هم این برخورد غیر علمی او را مذمت کرده اند و اسف بارتر از همه، کپی برداری مستشرقینی مثل مادلونگ و پطروفشسکی که خواسته اند از این آقا خط بگیرند و اباطیل او را تکرار کنند و یاوه های او را دوباره در کتاب های خودشان انباشته کنند.
شخصی است به نام احمد بن محمد الغماری، از معاصران اهل سنت است. کتابی دارد به نام «إبراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون». آمده است وهمیات ابن خلدون را بر ملا کرده است. او در کتاب خود میگوید که هیچ انسان با انصاف و باسوادی نمی تواند این گونه با احادیث مهدویت برخورد کند که ابن خلدون برخورد کرده است. بعد می گوید احتمال میدهیم که انگیزه اش این باشد. من از روی متن برای شما نقل می کنم. می گوید:
«این گونه برخورد نشانه حق پوشی، حقستیزی و خودبزرگنمایی ابن خلدون است که سبب می شود انسان به آن چه بر خلاف هوس خویش بیند، گردن ننهد.» چون برخلاف هوس من است، آن را قبول نمی کنم، هر چند حق باشد. بعد ادامه می دهد، میگوید: «چه بسا ابن خلدون را دیده ایم که به اخبار آحاد (یعنی اخبار واحد که یک سند دارد)، استدلال نموده است -مثل همین لا مهدی الا عیسی بن مریم- که اتفاقاً آن حدیث، جای بحث و اشکال فراوان دارد. آری او آن خبر واحد را انتخاب کرده است. چرا؟ چون ضرری بر افکار دشمنان شیعه نداشته است.»
این آقا خودش سنی است (احمد بن محمد الغماری) ولی میگوید: من میدانم انگیزه ابن خلدون این است، چون اخبار مهدویت در دوران او به نفع شیعه بوده است، انکار کرده است و خبر واحدی که اشکال هم دارد را علم کرده و بر سر احادیث دیگر زده است. چرا؟ چون آن خبر واحد، ضرری بر افکار دشمنان شیعه نداشته است. یعنی همین حدیث لا مهدی الا عیسی بن مریم ضرری برای دشمنان شیعه نداشته است. برای سنی ها و ناصبی ها خوب بوده است که شیعه تضعیف شود، عقیده مهدویت شیعه از بین برود. چون نظریه مهدویت در سنی ها گرچه خیلی گسترده است، در آثار تئوری آنها زیاد است، اما در عمل خیلی به آن اعتنا نمی کنند. شیعه است که هر صبح جمعه دعای ندبه می خواند، برای امام عصر خود دعا می کند و… بعد همین آقای غماری ادامه می دهد، می گوید: «اما همین احادیث متواتر که مهدویت را اثبات می کند، چون با مذهب خوارج و نواصب سازگار نبوده است، به این خاطر مورد اشکال و انکار ابن خلدون قرار گرفته است.» این را در کتاب إبراز الوهم المکنون، صفحه 152 آورده است.
5- آن چه که در میان سنی ها به صورت بدیهی و متواتر برشمرده شده است و حتی کسانی که خواسته اند عقاید سنی را بشمارند، گفته اند یکی از عقاید ما این است و به این نکته اشاره کرده اند که عقاید ما این است که در آخرالزمان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از آل محمد صلی الله علیه و آله خروج میکند که عیسی علیه السلام پشت سر او نماز می گذارد.
ما در پاسخ لا مهدی الا عیسی بن مریم، این را عرض می کنیم که اگر این حدیث صحیح باشد، چگونه می شود که عیسی علیه السلام پشت سر مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نماز می گزارد؟ و احادیث فراوانی در این زمینه داریم. چگونه می توانیم دست از همه این احادیث بکشیم، احادیثی که شیعه و سنی نقل کرده اند و فقط گوش بسپاریم به حدیث ضعیفی که مورد طرد همه قرار گرفته است و در آن حدیث مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف همان عیسی علیه السلام معرفی شده است؟ مثلاً شخصی به نام بربهاری حنبلی در کتاب خودش «شرح السنه» میگوید: از ایمان ما سنی ها یکی این است: الایمان بنزول عیسی بن مریم و یصلی خلف القائم من آل محمد صلی الله علیه و آله.
یا عبارات دیگری که شما فراوان میتوانید ببینید؛ مثلاً از همین سجستانی کهمیگوید:
«قد تواترت الأخبار و استفاضت بکثره رواتها» که: «یخـرج مع عیسى فیساعده على قتل الدجال»
عیسی علیه السلام می آید، خروج می کند و کمک می کند مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این که دجال را بکشد و
«أنّه ام هذه الامه و یصلی عیسی خلفه»
مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف امامت امت را به عهده می گیرد و عیسی علیه السلام پشت سر او قرار می گیرد. امامت نماز یا امامت کلی. عیسی علیه السلام پشت سر او قرار می گیرد. این ها روایات متواترش و عقیده مستحکم سنی ها و شیعه در این بحث، نشان می دهد که قطعاً این حدیث لامهدی الا عیسی بن مریم، حدیثی است بی پایه و اساس که برای تضعیف مهدویت توسط جاعلان دوران بنی امیه یا بنی العباس که با مهدویت به ستیز جدی آمده بودند، ساخته شده است.
شبهه سوم: آیا مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف از فرزندان امام حسن علیه السلام است یا از فرزندان امام حسین علیه السلام؟
چون برخی از سنیان با کوبیدن بر این طبل که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پسر امام حسن مجتبی علیه السلام است، می خواهند عقیده مهدویت شیعی را انکار کنند.
متأسفانه برخی از شیعیان در واقع سنی مثل شخصی به نام احمد الکاتب که مدتی در ایران بوده است و امروزه در خارج از ایران به فعالیت های ضد شیعی می پردازد، در کتاب خودش «تطور الفکر سیاسی شیعی من الشوری الی ولایه الفقیه» همین ادعا را کرده و گفته است با توجه به روایات، می بینیم که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام است نه امام حسین بن علی الشهید علیه السلام. بنابراین عقیده مهدویت شیعی عقیده باطلی است.
وقتی این شبهه را بررسی می کنیم، می بینیم در قلم برخی از قدمای سنی هم این بوده است مثل ابن قیم جوزی در المنارالمنیف. ابن حَجَر هیتمی هم بی میل نبوده که به همین سمت گرایش پیدا کند و همه این ها استنادشان به روایتی است که ابی داوود در سنن خودش که از صحاح سته می باشد، نقل کرده است.
آن روایت این است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نگاه می کردند به فرزندشان امام حسن مجتبی علیه السلام.
«انبنی هذا سید کما سماه نبی»
این فرزندم امام حسن علیه السلام آقا است همانطور که پیامبر صلی الله علیه و آله او را نام نهاده است. بعد فرمودند:
«وسیخرج منه رجل باسم نبیکم»
از سلب حسن ابن علی علیه السلام شخصی خارج می شود که هم نام پیغمبر صلی الله علیه و آله است.
«یشبهه فی الخلق و لا یشبهه فی الخلق»
اخلاقش شبیه اوست ولی چهره اش شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.
اشخاصی مثل احمد الکاتب و از گذشتگان مثل ابن قیم و ابن حجر به همین روایت استناد کرده اند و گفته اند که بر اساس روایت ابی داوود می بینیم که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام است. برخی از این ها خواسته اند یک توجیح عقلی که در واقع عقلی نیست؛ بلکه یک ظن و خیال وهمی است، ارائه کنند. این طور گفته اند از آن جا که امام حسین علیه السلام با شمشیر خودش قیام کرد اما امام حسن مجتبی علیه السلام نتوانست قیام کند. خدا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام قرار داده است تا جبران آن قعود و سکوت و صلح امام حسن مجتبی علیه السلام شود. در واقع با یک تعریضی قیام امام حسین علیه السلام را یک جور خلافت طلبی و قدرت خواهی تلقی کردند. مثلا ابن قیم می گوید: «ان الحسن ترک الخلافه لله». امام حسن مجتبی علیه السلام به خاطر خدا خلافت را ترک کرد ولی امام حسین علیه السلام چه؟ «فانه حرص علیها» ولی امام حسین علیه السلام (نعوذ بالله) بر خلافت حریص بود. لذا خدا به خاطر این کار امام حسن مجتبی علیه السلام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نسل او قرار داد. این یاوه هایی است که این ها بافته اند!
پاسخ:
1- اول این که شما سیدالشهدا علیه السلام را نشناخته اید و هدف از قیام او را نمی دانید. اگر به منابع خودتان مراجعه می کردید، می دانستید که امام حسین علیه السلام نه برای خلافت و نه از روی حرص قدرت به سمت قیام و حرکت مسلحانه دست زدند، بلکه قصد داشتند اقامه حق کنند و فساد را از بین ببرند. طبری مورخ سنی در حوادث سال 60 هجری می نویسد: سیدالشهدا علیه السلام فرمودند:
«أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ…إِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ أُحْیِیَتْ، وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا أَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ»
همه این ها از حرکت خدایی سیدالشهدا علیه السلام گزارش می دهد. پس چگونه می توانیم تعبیر ناسزا و ناروای شما را بپذیریم؟! یا این که به تصریح الفتوح ابن اعثم سنی یا خوارزمی سنی در مقتل الحسین علیه السلام خودش می آورد که امام حسین علیه السلام چنین فرمودند:
«انی لم اخرج عشرا ولا بطرا»
من برای قدرت طلبی و برای آشوب و فساد حرکت نکردم.
«ولا مفسدا ولا ظالما»
در این کار نه به دنبال فسادم نه به دنبال ظلم هستم.
«و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّهِ جَدّی مُحمّدٍ صلی الله علیه و آله»
من آمده ام اصلاح امت کنم.
ریدُ ان آمُرَ بالْمَعْروف وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْکَر
می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم.
وَ اسیرَ بِسیره جَدّی صلی الله علیه و آله و سیرت ابی علی بن ابی الطالب علیه السلام
بنابراین این حرف بسیار بی پایه و اساس است که بگوییم حضرت برای این مطلب که حرص قدرت داشته اند، آمدند و آن وقت توجیه کنیم که خداوند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام قرار داد.
2- اصلاً شما آن روایت را اثبات کنید. به قول معروف «اول اثبات کنید برادرید، بعد طلب ارث کنید». اصلاً روایتی که از بیخ و بن اشتباه است و تمام شواهد بر کذب او دلالت می کند، چگونه مبنای بحث شما قرار گرفته است؟ آن وقت آمده اید توجیحات عقلی به خیال خودتان مطرح کنید؟ اولاً این که در روایات فراوانی از خود شما اهل سنت موجود است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که در آخرالزمان خروج خواهد کرد، کسی نیست مگر از اولاد امام حسین علیه السلام. شما روایت را ببینید در: فرائد سمطین جوینی، جلد 2، صفحه 326، در ینابیع الموّده قندوزی حنفی، در جلد 1، صفحه 290 و روایات فراوان دیگر که حضرت آیت الله صافی در منتخب الاثر خودشان باب مفصلی باز کردند راجع به روایات شیعه و سنی در همین زمینه که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرزند امام حسین علیه السلام است.
3- فرض می کنیم روایتی که شما می گویید، درست باشد و حضرت علی علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام نگاه کرده اند و گفته اند که از نسل تو و از سلب تو مردی خارج می شود که چنین و چنان می کند. مگر ادعای شیعه با این روایت نقض می شود؟ خواهید پرسید چطور نقض نمی شود؟ پاسخ خیلی روشن است. مادر امام باقر علیه السلام فرزند حضرت مجتبی علیه السلام بودند و از امام باقر علیه السلام به بعد، تمامی ائمه از نسل امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند. در واقع سید طباطبائی اند. یعنی هم مادر و هم پدر به بنی هاشم می رسند. بنابراین هیچ اشکالی ندارد که بگوییم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که شیعه به او معتقد است، از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام است. بله به همین معنا که مادرشان توسط مادر امام باقر علیه السلام به امام مجتبی علیه السلام می رسد.
4- وقتی ما به منابع دیگری از اهل سنت مراجعه می کنیم، می بینیم دقیقا همین روایت آمده است. با همین سند و از سنن ابی داوود هم نقل شده است ولی به جای نام مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام نام مبارک امام حسین علیه السلام آمده است. از بزرگان اهل سنت کسی است به نام محمد بن محمد جزری شافعی مسلک است وکتابی دارد به نام «اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب» در صفحه 165 همین روایت را نقل کرده و می گوید:
«انه من ذریه الحسین بن علی» چرا؟ «لنسل امیرالمومنین علی علیه السلام»
می گوید: مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف از نسل امام حسین بن علی علیه السلام است؛ بخاطر نص امیرالمؤمنین علی علیه السلام. چون ابی داوود در سنن خودش نقل کرده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسین علیه السلام نگاه می کردند و فرمودند که از نسل تو مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف خارج خواهد شد. معلوم می شود که در قرن ۷ یا ۸ که آقای جزری در دمشق می زیسته است، سنن ابی داوود روایت را به شکل صحیح نقل کرده است و بعدها این روایت برای انکار مهدویت شیعی تحریف شده است. جالب است نه از این سند، بلکه با اسناد دیگری روایتی مشابه این روایت را در کنز العمال فى سنن الأقوال و الأفعال نقل می کند. در جلد 13، صفحه ۱۰۵ که آن هم از منابع معتبر و مشهور اهل سنت است که باز مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف به تصریح امیرالمؤمنین علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است.
بنابراین دیگر جایی برای شک باقی نمی ماند.
اولاً که نشان دادیم این روایات در مقابل روایات فراوان دیگر تاب مقاومت ندارد.
ثانیاً بر فرض پذیرش صحت روایت، نقض عقیده شیعه نیست.
ثالثاً این که وقتی مراجعه می کنیم، می بینیم این روایت اصلا نسخه صحیح دیگری داشته که به دست شیعه ستیزان تحریف شده، مشابه آن باز همین روایات را در منابع دیگر می توان یافت.
لذا به اشخاصی مثل احمد الکاتب که پر طمطراق وارد این میدان شدند و خواستند در سالهای اخیر سر و صدا راه بیندازند، عرض می کنیم که اگر شما واقعا به دنبال حقیقت بودید، حقیقت روشنتر از آن چیزی است که جای هیچگونه شکی برای کسی باقی بماند. در واقع شما به دنبال مخفی کردن حق و کتمان آفتاب وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستید که این آفتاب به وعده الهی هرگز خاموش نخواهد شد. «ولو کره المشرکون».
نسئلک اللهم و ندعوک، باسمکَ العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاکرم، الهی بحقّ محمدٍ و علیٍ و فاطمهَ و الحسنِ و الحسین و تِسعهِ المعصومین من ذریه الحسین، استجب دعواتنا یا الله
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و صل الله علی محمد و آله و سلم
دانلود فایل صوتی کارگاه آموزشی شماره 52 – بررسی شبهات مهدویت جلسه چهارم
دانلود فایل PDF کارگاه آموزشی شماره ۵۲ – بررسی شبهات مهدویت – جلسه چهارم